گفتی که پــَر بکش
برو از آسمان من
باشـد
قبـول ،کفتر نامهربان من
نامه های دلتنگی
آغوش امن تو
دستهایت را بگشا
دخترک
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛
روی نیمکتی چوبی ؛
روبه روی یک آب نمای سنگی .