هان ای ایرانیان! ایران اندر بلاست ، ایران مال شماست
ای وای دریغا که وطن جمع ندارد ، کـَس درد ندارد
سیل خون آلود اشکم بی خبر گیرد تو را
خون مردم آخر ای بیداد گر گیرد تو را
یک مرغ گرفتار درین گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هَزاران همه رفتند
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه ی صیاد کنید
ای بر سر سودای تو سر ها شده بر باد
دور از تو چنانم که سری بی بدن افتاد
در دست کسانی است نگهبانی ایران
که اصرار نمودند به ویرانی ایران
ای مردم دلخون وطن دغدغه تا کی
دندان فساد و خفقان را بکن از پی
محمدتقی بهار
بابُک مَفتوحٌ لِلسّائلین