نامه ای از طرف خدا به ما بندها
امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم، امیدوار بودم که با من حرف بزنی،
الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم
خسته ام میفهمید؟!خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن.