سکوت مرگ ...
بودیم و کسی پاس نمیداشت ،هستیم
باشد،نباشیم و بدانند،بودیم...
حرف های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از انکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
ای...
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود