امید

امید





"چهره آفتاب سوخته کودک یخ فروش
                 با کلاه حصیری و لبهای خشکیده... "



قصه تکرار و همیشه تکرار رویای سرابی است,
که پاهای تاول زده ام را
و روح تشنه ام را
در پی خویش کشانده است.

قطره قطره آب می شود,
هر آنچه از دوست داشتن آموخته ام.

قطره قطره آب می شوم,
در مسیر این راه بی سرانجام.

"... و انتظارکودک یخ فروش
که نگاه محزونش
قطره ها را می شمارد,
و با لبخندی دروغین به خود می گوید:
امروز تمامی یخ هایم را خواهم فروخت." 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد