گام نخست, راه طولانی

گام نخست, راه طولانی





همیشه داستان همینجوری شروع میشه :


پر از دلهره, پر از اضطراب, پر از ترس...
میترسیم! آره میترسیم, اصلاً هر شروعی با ترس آمیخته

 

: ترس ازدرمیانه راه ماندن -تنها ماندن-, ترس از سرزمینهای تازه, راههای ناآشنا, آدمهای جدید...
اما چه میشه کرد اگر شروع نکرد؟ موندن و پوسیدن؟
نه!
نه برای ما!


فکر کن! دوباره فکر کن!
فکر کن به همه اون چیزهایی که به دست آوردی: همیشه و همیشه, باور رسیدن, شوق دست یافتن و امید به آینده روشنتر بودن که تو سختی راه دلت رو گرم کردن و سرانجام به مقصد رسوند
نت ...


پس نگاهی دیگر, باوری تازه:
یک بار دیگر:
اما این بار از "آغاز کردن" هراسی نبست...
این بار -پای خسته- سرانجام -
دل مشتاق- را به منزل خواهد رساند!و اکنون:
این طنین گامهاییست,
که دیگر "هراس از ناهموار جاده ها" را از یاد برده اند;این طنین گامهاییست, که خوشبختی را در"لحظه های رفتن" جسته اند;این طنین گامهاییست, که "سزاوار" رسیدنند. 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد