من و شقایق
من و شقایق دنبال تو می گردیم.....
پای برهنه ام را به دنبال تو نشان شقایق دادم...
آنرا که به دنبالت به هر سو کشیده ام...
شقایق گفت:پایت از گلبرگهایم سرختر است...
گفتم: این سرخی از خون است...
گفت:پایت خونین است؟
گفتم آری.....اما..دلم را ندیده ای...