دلقک


مرد پیش دکتر رفت .

گفت افسرده شده و زندگی به نظرش سخت و بیرحم میآید .

گفت در دنیای ناامیدکننده ، خیلی احساس تنهائی میکند .

دکتر گفت :

درمان ساده ای دارد .خنده از ته دل !

پالپاچی ، دلقک بزرگ و مشهور به شهر آمده ، برو او را ببین ، با دیدن او و شیرینکاریهایش حالت خوب میشود .

مرد به گریه افتاد :

گریه ای از ته دل ،تلخ و دردناک !

اما دکتر ، من پالپاچی هستم .


ارسال شده توسط بادزدید کننده محترم : السا