داستان کوتاه عشق

 
 
روی تخته سنگی نوشته شده بود: اگر جوانی عاشق شد چه کند؟
 
من هم زیر آن نوشتم: باید صبر کند. برای بار دوم که از آنجا گذر کردم
 
زیر نوشته ی من کسی نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟
 
من هم با بی حوصلگی نوشتم: بمیرد بهتر است. برای بار سوم که از آنجا
 
عبور می کردم.انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد.
 
اما زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافتم