از اضطراب رسیدن پر است جاده ی عشق
چه باک باشدش از غم دگر فتاده ی عشق؟
هنوز فلسفه ی درد را نفهمیدم
مگر تو یاد دهی با زبان ساده ی عشق
من اختیار خودم را به عشق می سپرم
به باد می دهد آخر مرا اراده ی عشق
دلم به شعله ی عشق تو آشنایی داشت
که عاشقت به وجود آمد این براده ی عشق
هنوز شاه غمت نیستم در این شطرنج
اگرچه مات رخ توست این پیاده ی عشق