در انتظار دیدن روی روی دل آرای تو
مانده به ره دیده ی این عاشق شیدای تو
ای به سفر رفته که چشمم به رهت شد سفید
کی ز در آیی که شوم محو تماشای تو
اگر شود قسمت من نعمت دیدار تو
به دیدگان خود کشم خاک کف پای تو
بهره ور از سفره ی احسان تو نه منم
خلق جهان ریزه خور خوان عطایای تو
روزی اگر دست برون آوری از آستین
جهان منوّر شود از آن ید بیضای تو
به حقِّ حق ، عقاید و صفات و اعمال کَس
قبول حق نمی شود ؛ مگر به امضای تو