نشستم به بخت خودم گریه کردم
دوباره به حال بدم گریه کردم
عجب روزگاری ٬ عجب سرنوشتی
به بخت بد و روزگار خودم گریه کردم
ملک بودم و آدمی گشته ام
و من زین که آدم شدم گریه کردم
دروغ و دورویی ٬ وفا را ؟ نجویی
چه دردی چه زخمی باز هم گریه کردم
تنفر ز مهر و خیانت به پاکی
من اما به حال دلم گریه کردم
کجا شد مروت چه شد سادگی؟
ندانم چرا باز هم گریه کردم؟
نشستم ٬شکستم ز نیرنگ یاران
چو دیدم جفا با دلم ٬ گریه کردم
پناه غمی اشک ! فریاد غم
ز دست دل و بار غم گریه کردم